سخنرانی مهدی خانبابا تهرانی در مراسم به خاکسپاری نوری دهکردی
که برای چاپ در اختیار راه آزدی قرار داده شده است
مهدی خانبابا تهرانی:
دهکردی با مایه گذاشتن از جان، سند دوستی و وفاداری خود را با جنبش کردستان و مردم ستمدیده آن دیار امضاء نمود
نیمه شب ۱۷ سپتامبر وقتی خبر قتل ناجوانمردانه نوری دهکردی، صادق سرفکندی، فتاح عبدلی و همایوت اردلان را شنیدم، زبانم بند آمده بود چه که پس از فتل دکتر قاسملو و یارانش تا آن زمان سنگین تر از این خبر نداشتم. نوری دهکردی رفیق خوب و همراه و همرزم سالیان درازم در نیمه ۴۶ سالگی با گلوله کین . به اسلوبی که سربازان گمنام “امان زمان” در دستگاه حجت الاسلام های خونخوار زیر و بم آن را خوب آموخته اند در خون نشسته بود و در کنار ش رفقای دیگرم، کاک صادف شرف کندی، فتاح عبدلی و همایون اردلان از دلیران کردستان.
آن شب تا سپیده دم ماتم گرفتم و در تمام طول شب غرقه در خاطرات دور و نزدیک دوستها، فراز و نشیب ها مبارزات مشترک گذشته با این رفقا و بویژه نوری بودم. من که نوری را همیشه در برابر دیدگانم چون خدنگ ایستاده دیده بودم، نمی توانستم باور کنم، که او دیگر در میان ما نخواهد بود، و از این پس همسر و یار مهربان او شهره و دختر دلبندش سارا را از فیض دیدار و دست نوازشگر او محروم خواهند ماند. در حالی که بغض گلویم را می فشرد و اشک حسرت و غم از دیدگانم سرازیر بود، این بیت خاقانی را با نام دهکردی، در دل تنهایی شب با خود زمزمه کردم.
همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد
دریغا من شدم آخر، دریغا گوی خاقانی
چون نیک می داستم که با مرگ نوری نه تنها همسر و دختر نازنین اش سارا و سایر اعضاء خانواده و دوستان و یاران او، پل تمامی آزادی خاهان و جنبش ترقی خواه و دموکراتیک، چه سرمایه گرانبهایی را با ناگاه از دست داده است.
نوری دهکردی حاصل نسلی بود که در تکاپوی ساختن جهانی شریف و کمال به هر دری می زد. او از هیچ تلاشی در راه تحقق آرمان والای انسانی عدالت اجتماعی و آزادی فروگذار نکرد و تا واپسین لحظات حیات پربار خویش لحظه ای از کار و کوشش باز نایستاد.
نوری دهکردی در ۴۶ سال پیش در شهر کرد دیده بر جهان گشود، تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در ایران به پایان رساند. او در سال ۱۹۶۷ برای ادامه تحصیل عارم اروپا شد. ابتدا در شهر لئوبن (اطریش) آغاز به تحصیل نمود و در همان زمان به صفوف جنبش دانشجویی ایرانیان پیوست. پس از چندی برای ادامه تحصیل به شهر برلن آمد، در این شهر در جارجوب کنفدراسیون جهانی به مثابه یکی از کادرهای فعال سازمان دانشجویان ایرانی در برلن به پیکار علیه دیکتاتوری محمدرضا شاهی برخاست. نوری از همان سال های نخستین قعالیتش در پرتو درایت و پشتکار بی نظیری که از خصوسیات برجسته او بود، به صورت کادر برجسته جنبش دانشجویی ایرانیانم درآمد و در پیشبرد سیاسیت و مشی رزمنده کنفدراسیون جهانی نقش فعال داشت.
با از هم گسیختن یکپارچگی کنفدراسیون جهانی و شکل گیری چند واحد مجزا بنام کنفدراسیون در اواسط سال های ۷۰ نوری در ساختن و پرداختن نظری و سازمانی واحد رزمنده کنفدراسیون جهانی ( مرکزیت فرانکفورت) سهم بسزایی ایفا نمود و در سال های ۱۹۷۰ به عنوان دبیر انتشارات کنفدراسیون جهانی انتخاب شد و در این قسمت به نحو شایسته ای انجام وظیفه نمود. او در دفاع از حقوق و آزادی های دموکراتیک در صف اول مبارزه قرار داشت، و در چندین اکسیون اعتراضی به اعتصاب غذا، تحصن، اشغال نمایندگی های سیاسی رژیم شاه و دمونستراسیون به عنوان اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران شجاعانه شرکت نمود و در چند نوبت به جرم اعتراض به اعدام ها در ایران به زندان افتاد. ده ها مقاله در زمینه دفاع از آزادی ، استفلال و عدالت اجتماعی در نشریات کنفدراسیون جهانی و سایر مطبوعات اپوزیسیون چپ ایران، وچند ترجمه فارسی از آثار کلاسیک مارکسیستی، از نوری به یادگار مانده است.
نوری از پرکاترین روشنفکران انقلابی ایران بود که از اواخر سال های ۱۹۶۰ تا اواسط ۷۰ ابتدا با “کادرها| و سپس با نشریه چپ همکاری خلاق و صمیمانه داشت، در آستانه انقلاب ایران از نخستین مبارزین تبعیدی بود که بی تابانه به هوای بازگشت میهن روزشماری می کرد و سرانجام چند ماهی قبل از سفوط رژیم پهلوی همراه یارانش راهی میهن شد، تا با شرکت در جنبش ضراستبدادی مردم ایران به مبارزین درون کشور بپیوندد، و از همان لحظات نخست رورد به ایران، نوری شبانه روز در راستای وحدت نیروهای چپ دموکرات و مستقل تلاش نمود، و در نتیجه کوشش های پرثمر او در ماههای نخست پس از انقلاب سازمان اتحاد چپ بوجود آمد که او یکی از پایه گذاران و تدوین کنندگان برنامه سیاسی آن بود، در این سازمان نوری به عضویت هیأت اجرائیه انتخاب شد و به عنوان یکی از مسئولین نشریه اتحاد چپ با دوشن بینی خاص خود سلسله مقالاتی در رد ولایت فقیه و تناقض آشکار آن با دمئکراسی به رشته تحریر درآورد. زمانی که بسیاری از نیروهای چپ و رادیکال جامعه گرفتار اوهام ضدامپریالیستی رژیم خمینی شده بودند، نوری از نخستین فعالین چگ بود که با درک خطر ایتبداد مذهبی طی مقالاتی در مشریه اتحاد چپ هشدار داد و ضرورت ایجاد صف مستقل چپ دموکرات و جبهه دموکراتیک ملی را برای مقابله با گرایش استبداد مذهبی یادآورشد.
نوری به جنبش دموکراتیک مردم کردستان دلبستگی خاص داشت و به این جنبش به مثابه سنگر دفاع از آزادی و مقاومت در برابر استبداد می نگریت. از این رو، در معرفی و ایجاد پیوند میان جنبش گردستان و سایر بخش های جنبش ترقی خواهانه مردم ایران، چه به لحاظ مظری و چه عملی پیگیرانه تلاش می ورزید. به دنبال هجوم گسترده استبداد مذهبی و استقرار جو اختناق همگانی نوری از تاریخ بهمن ماه۱۳۶۰ ناگزیر به اختفأ شد و سرانجام پس از چند ماهی زندگی پنهانی به جنبش کردستان پیوست و در کنار حزب دموکرات کردستان و زندگس شبانه روزی با پیشمرگه ها و کادرهای سیاسی حزب دمکرات، نوری به ایجاد پیوند عمیق دوستی با کادرها و رهبری حزب موفق شد، و در نتیجه گفت و شنودهای مدام با رفقا قاسملو و شرفکندی و سایر اعضای رهبری حزب به صورت محرم سیاسی حزب دموکرات و مشاور مورد اعتماد آن حزب درآمد، تا جایی که در بسیاری از جلسات رسمی دفتر سیاسی حزب شرکت می کرد. پایان ستل ۱۹۸۴ بود که نوری به قصد دیدار همسر و فرزندش که او را بعد از تولدش ندیده بود. راهی آلمان شد و کردستان را موقتا ترک کرد. با امدن به آلمان و دیدار با خانواده اش لحظه ای آرام نداشت و همواره در فکر بازگشت به کردستان و پیوستن به پیکار مردم ستمدیده کرد بود. پس از بحث های طولانی بالاخره او پذیرفت، در کنار خانواده اش بماند و در اروپا به وظایف سیاسی و اجتماعی اش بپردازد. نوری با وجود تغییر محل سکونتش، هرگز تماسش با جنبش کردستان قطع نشد، و از هیچ تلاشی در راه پیشبرد و تحقق سیاسیت دموکراسی برای ایران و خودمختاری در چارچوب تمامیت ارضی ایران برای مردم ستمدیده کردستان فروگزار نکرد، و تا واپسین روزهای حیات پربارش به این سیاست که از اصول همیشگی او بود- وفادار ماند.
فراموش نمی کنم در فروردین ماه ۱۳۶۰ نیز هنگام تدوین برنامه سیاسی شورای متحد چپ برای دموکراسی و استقلال که نوری از پایه گذاران آن بود، فدرالیسم را به مثابه راه حل مسأله ملی در ایران برنامه سیاسی شورای متحد چپ طرح نمود. در سال ۱۳۶۹ در گردهم آیی چپ های دموکرات برای ایجاد یک جریان وسیع سیاسی، بار دیگر نوری به عنوان یکی از تنظیم کنندگان “طرح پیشنهادی برای نزدیکی نظری و عملی نیروهای چپ دموکرات ایران” نظام فداراتیو را راه حل مساله اقلیت های ملی در ایران دانست. این طرح سال گذشته به امضای نوری دهکردی و سیزده تن دیگر یاران نوری در سطح نسبتا وسیعی انتشار بیرونی یافت.
توجه و دقت نوری به خواست عمومی مردم کردستان و تلاش صمیمانه اش در جهت راه یابی برای حل مساله ملی ایران، او را به مرتبه همرزم متعهد حزب دموکرات کردستان ایران ارتقا داده بود، تا جایی که در ماه سپتامبر امسال به عنوان عضو همراه هیأت نمایندگی حزب دموکرات کردستان ایران، در کنگره بین الملل سوسیالیستی شرکت جست و در تمام طول کار کنگره لحظه ای از کنار رفقای کردش دور نشد.
نوری با اینکه می دانست در چه عرصه پر مخاطره ای عمل می کند، اما متاسفانه در اثر- بیگانگی با احساس خطر- کحه از خصوصسات همیشگی او بود، سرانجام بدست آدم کشان رژیم جمهوری اسلامی، در نیمه شب ۱۷ سپتامبر در کنار همراهانش کاک صادق شرفکندی، فتاح عبدلی و همایون اردلان در خون نشست، و با مایه گذاشتن از جان، سند دوستی و وفاداری خود را با جنبش کردستان و مردم ستمدیده آن دیار امضاء نمود.
به یاد دارم در سال ۱۹۸۲ در سفری که به کردستان داشتم شبی با حضور قاسملو، شرفکندی و عده دیگری از کادرهای رهبری حزب دموکرات دفتر سیاسی پس از صرف شام، مشاعره ای میان نوری دهکردی و دکتر قاسملو در گرفت و پس از مدتی در حین مشاعره نوری از دکتر قاسملو حرف(س) را خواست و قاسملو بلادرنگ با این شعر اقبال لاهوری با او پاسخ داد:
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم
وه که نه معلوم شد، چیستم . کیستم
موج شتابنده ای تیز خرامید و گفت
هستم اگر می روم ور نروم نیستم
هنگامی که قاسملو شعر را به پایان برد، نوری دست هایش را به علامت تسلیم بلند کرد و خطاب به کاک رحمان قاسملو گفت:” دکتر این شعر دیگر جواب ندارد، جز تکرار آن و عمل کرد به مفهوم آن” آنگاه نوری همان شعر اقبال لاهوری را که قاسملو خوانده بود، باز خواند