پروژه تاریخ شفاهی ایران – هاروارد – با مهدی خانبابا تهرانی
کوچ نگاه ۱۳- نبرد آزادی: خانبابا تهرانی- ماشاالله آجودانی- جمشید اسدی
زیر آسمان پاریس با محمدرضا شاهید
زیر آسمان پاریس ویژهبرنامهای است از محمدرضا شاهید خبرنگار با سابقه و قدیمی رادیو تلویزیون ملی ایران که اکنون با واکاوی مهمترین رویدادهای خبری از دریچهی نگاه خبرسازان فرانسوی هر هفته ما را به یک سفر رویایی به زیر آسمان پاریس دعوت میکند. زیر آسمان پاریس شنبهها ساعت ۹:۳۰ شب به وقت تهران از شبکهی جهانی ایران فردا پخش میشود.
نقش زنان در آیندهی ایران
سخنان مهدی خانبابا تهرانی در مراسم بزرگداشت هشتاد و چهارمین سالگرد تولدش در سال ۲۰۱۸ دربارهی نقش زنان در آیندهی ایران
سرو ایستاده
مهرگان فرا میرسید و ندای کوچ ایل از ییلاق به قشلاق پیام آور سفری بسوی صحرای عشق، باد پاییزی زردی دشت را میزدود و باران پاییزی لباس سبز بر تن میسپرد، میرفت که شقایق سرخفام صحرا، با چشمان سیاه خود نوید بهاران سردهد و با نوای نی چوپانان و هی هی ساربانان برقص در اید .
صدای سم ستوران ایلمردان و هلهله شیرزنان ایل، لشکر شب را بهفرار وامیداشت، و سلطان روز از شرق با صلابت تابیدن میگرفت و با خود نور امید و زندگی به ارمغان میآورد.
تجمع سوار کاران ایل با نهیب رهبر و سردارانشان با تفنگهای حایل کرده و گرد برخاسته از حرکت آنان، رعشه بر تن هر تجاوزگری بر ایرانزمین میانداخت.
اما، اما دریغ از نیرنگبازان روزگار و جیرهخواران استکبار که با درآوردن دست پلیدشان از آستین جنایت خود، پاییزی را رقم زدند بس غمناک و خونآلود!
طبیعت خشمگین از دغلبازان روزگار، باد پاییزی را از حرکت انداخت، زردی دشت استمرار یافت، سلطان روز شرمسار و غمگین قصد نزول کرده و میدان به لشکریان شب میسپرد که ناظر سینه ستبر سرداری بودند که در دشت نامردی سیبل تفنگداران استعمار خون آشام بود، نه خبری از نعره شیرمردان ایل و نه صدایی از سم ستوران!
با شلیک تفنگبهدستان جیرهخوار استعمار، سکوت بشکست و چشمه خون از سینه سردار ایل روان!
باران خون باریدن گرفت و دشت غم زده خاموش و تهی از نوای نی چوپان و هیهی ساربان!
دشت رخت سیاه پوشید و شقایق نهان!
سرو ایستاده خشکیدن گرفت و آسمان غبار آلود و گریان!
آری!
سرداری که درس ایثار و ایستادگی بما آموخت، زیرا خود ایستاده در راه آزادی جان بجهان آفرین سپرد!
او رفت و درس عشق به ایلش و وطنش در لابلای تاریخ زندگیش را برای وارثانش بجای گذاشت!
نامش جاویدان و ماناست، زیرا که خود زنده و جاوید است! آری، زنده جاوید!
قطرات خون پاک و سیاوش گونه اش، جوشان است و نهالانش را آبیاری کرده و سیراب!
میرویاند نهالانی که بقاء نام قشقایی را ثمر میدهند…
قشقایی زنده است تا زمانیکه از چشمه جوشان خون سردارش سیراب است!
آری او زنده است!
سالروز غروب ابهت ایل، سردار بیبدیلمان خسرو خان قشقایی را به عموم ملت ایرانزمین وایل قشقایی تسلیت میگویم.
روحشان شاد و یادشان مانا و گرامی باد
داریوش معصومیت امریکا
نهم مهر ماه نود و هفت
نگاه حسین مهری به مجموعه «گفتگوها پیرامون رویدادهای سیاسی ایران امروز»
سخن بر سر این نیست که تفکر و اندیشه مهدی خانبابا تهرانی، از بنیاد، پذیرفتنی است یا از بن، مردود شمردنی. میتوان با آنچه او میاندیشد به جد مخالفت ورزید یا یکسر موافقت نمود، اما نمیتوان در کار ژرفنگری و ژرفکاویِ این نگرنده تردید کرد.
هر نگرش او ، خواه ناخواه ، چه با زمان و زمانه و چه با شرط و شرایط بخواند یا نخواند، عصاره سلسلهای است از آزمونها و آزمودگیها و تجربههای برهم انباشته. این تجربهها به وجهی ارگانیک با اندیشههای خانبابا تهرانی ترکیب شده است و لحظهای از ظهور و حضور در حوزه بیان و داوری دور و در نمیماند. از این روست که هرنگرش و هر نگارش او، هر مصاحبه و هر مناظره او خواندنی و شنیدنی و نگریستنی است و نمیتوان از برابر و کنار آن بیتفاوت گذر کرد.
این همه، برآیند تجارب راقم این سطور است که سالهاست با این صاحب نظر نامی گفتگو میکند و مقطع به مقطع نظرهای او را کاویده و منظرهایش را دیده است. خصیصه دیگر هر اختلاط سیاسی – اجتماعی – تئوریک با خانبابا تهرانی بیان بیپرده و بیحفاظ با لحن مستقیم است که سرراست به قلب مطلب و بطن مطلوب میتازد و در این تلاش از واژههای آرایشی میپرهیزد و هرگز نظریههای خود را پشت هیچ سپر مصلحت و درون هیچ سنگر ملاحظهای پنهان نمیدارد.
نظریه چون گل آتشی یا چون لممعه نوری عریان و بیپیرهن و عاری از هرگونه آرایش و پیرایش در فضای کلام او جلوهگر میشود. کلامش فاقد پیچیدگی است و بهرهور از زبان شسته رفته روزگار ماست و لبریز از واژههای گزیدهیی که مطلب را سریع و برقآسا به اذهان گزارش میکند. هرگز دید و دیدگاه این دیدور در لفاف احتیاط و مآلاندیشی و ملاحظهکاری یچیده نیست و از گژآهنگی نمونه و نمودی در این همه نمیبینید. پویایی سیاسی و شم پیشبینی او در بسیاری از نگرشهای وی احساس میشود. نگاه او در بند زمان نمیماند، به دور و دورتر، به دورجای و دورگاه میکشد و میکوشد دروازه زندان اکنون را بشکند تا «از این پس» و فردا و پس فردا را ببیند.
این است برداشت من با یک نگاه سریع به مجموعهای که در دست دارید.
و باری، پرداخت به چراها و چگونگیها ، دغدغه کانونی این صاحبنظر است.
حسین مهری – لس آنجلس
اِسی (اسدالله) طیورچی
رفیقی که معنای کامل رفاقت بود.
بخشی از کتاب «اقلیم حضور»، یادنامهی «شاهرخ مسکوب»
اولین دیدار من با شاهرخ مسکوب در نیمهی سال ۱۳۳۳ در مقرّ زندان زرهی تهران بود.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ عدهی زیادی از کادرها و فعالان و افسران وابسته به حزب توده دستگیر شدند. شاهرخ هم، که در فعالیت تشکیلاتی شرکت داشت، دستگیر شده بود.
زندان لشکر دو زرهی، که تیمور بختیار فرمانده آن بود، محل اصلی شکنجهی فعالان سیاسی و بازجویی از آنها بود. مسکوب را هم به شدت شکنجه کرده بودند، به طوری که مچ دستهایش از فشار دستبند قپانی سیاه شده بود. چنانکه خودش برایم تعریف کرد، موقع دستگیری در خیابان از پشت پتو روی سرش انداخته بودند، چون نمیخواستند متوجه شود چه کسی او را لو داده و باعث دستگیری او شده است.
پس از اینکه ماموران در حمامهای مقرّ لشکر دو زرهی مرا هم حسابی مشت و مال دادند، به اتاق کوچکی فرستادند که مسکوب هم آنجا بود. در آنجا بیشتر از یک ماه در یک فضای چند متری با هم بودیم.
ادامهی خواندنمتن سخنرانی رضا چرندابی در مراسم بزگداشت مهدی خانبابا تهرانی
امشب تولد دوست عزیزمان مهدی، فرصتی برایمان بوده است که مبارزات سیاسی چند دههی گذشتهی او را بزرگ داریم.
همچنان که اکثر شما بهتر از من میدانید، بهویژه از میانهی دههی سی شمسی که خانبابا برای ادامهی تحصیل به آلمان آمد مبارزات سیاسی و دانشجوییِ ایرانیانِ خواهانِ آزادی و دموکراسی در خارج از کشور با نام او عجین شده است. تلاشهای اولیه برای همسو کردن محفلهای دانشجویان، به تشکل بیهمتای جنبش دانشجویی در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی انجامید، که تأثیری انکارناپذیر در مبارزه با استبداد نظام شاهنشاهی داشت. به جرأت میتوان گفت که از آن سالها نام و آوازهی مهدی خانبابا تهرانی از سرنوشت آن مبارزات و از خوب و بد آن تلاشها غیرقابل انفکاک است. مهدی بی آنکه در چارچوب محصورات و محذورات تشکیلاتی و ارگانهای اجرایی گرفتار آید، بهخاطر ویژگیهای شخصی خود در بطن و قلبِ همهی تصمیمگیریها و سیاستگذاریها قرار میگیرد و واقعاً نقشی بی همتا در سرنوشت و سرانجام این مبارزات عهدهدار میشود. از اواخر دههی ۳۰ تا رسیدن به انقلاب ۵۷ در جنبش سیاسی و دانشجویی خارج از ایران کمتر موردی خواهیم یافت که خانبابا تهرانیِ ما در آن غایب بوده باشد. در اتحادها و اتفاقها همچنانکه در گسستها و انشعابات شاید ناگزیر شاید هم گریزپذیر.
میدانیم که متاسفانه انقلاب ۵۷ مهدی و همهی ما را به خواستهها و آرزوهایمان رهنمون نگردید. آنچه در تصور داشتیم به بار ننشست. بر این نکته مهدی به کرّات و با جرات در گفتارها و مصاحبههای نوشتاری، تصویری و رادیویی انگشت گذارده است و این یکی از آن ویژگیهای شخصی اوست که من نیازمند تصریح می دانم.
پس از انقلاب به اصطلاح شکوهمند، زمانیکه خانبابای ما به اجبار دوباره راه مهاجرت و دوری از ایران گزید، از شورای ملی مقاومت در اول راه تا روزی که در جلسهی افتتاحیهی اتحاد جمهوریخواهان با شعر شاملو به سردمداران نظام خطاب کرد که: «ابلها مردا، عدوی تو نیستم من، انکار توام» در سرنوشت اتحادها نقشی بیبدیل بازی کرده است.
ادامهی خواندن